mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black;"MsoNormal" align="center" dir="RTL" style="text-align:center;line-height:normal;background:white">
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">یکی از علائم ظهور حضرت
مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در برخی روایات از علائم حتمی شمرده شده ،
خروج شخصی به نام «دجال» است . او یک طاغوت بسیار حیله گر است و عده بسیاری را با
خود همراه می کند.
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">دجال در لغت:
دَجَل به معنای روکش نمودن یک شئ است که باطن آن
کمارزش باشد ولی روی آن را زرق و برق داده یا طلاکاری کنند بنابراین وقتی
دجال را برای کسی بکار میبرند یعنی آن شخص منافق، دروغگو و فریبنده است[1] البته
معانی متعددی که گاه به ده معنا میرسد برای این واژه ذکر شده است، که به عنوان
نمونه به یکی از آنها اشاره شد.
او چشم راست ندارد ، و چشم دیگرش در پیشانی اوست ،
و مانند ستاره صبح می درخشد، چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در
یک قحطی سختی می آید .
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">پیشینة دجال:
تاریخچه دجال به قبل از اسلام برمیگردد در کتاب
انجیل نام دجال نیز به میان آمده است از آیات انجیل استفاده میشود که دجال به
معنای دروغگو و گمراه کننده است و چنین استفاده میشود که داستان خروج دجال و زنده
بودنش در آن زمان هم در بین نصاری شایع بوده و در انتظار خروجش بودهاند[2] در
اسلام نیز سخن از دجال به میان آمده است و روایاتی در این موضوع از فریقین (سنی
وشیعه) وارد شده است، که روایات اهل سنت در این باب به مراتب بیشتر از روایاتی است
که در منابع شیعه موجود میباشد و اکثر روایات شیعه نیز در این موضوع برگرفته شده
از منابع حدیثی اهل سنت میباشد.
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">حتمی بودن خروج او :
حضرت علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (ص) نقل می
کند که فرمود:«پیش از قیامت ده امر حتمی واقع می شود ، که خروج سفیانی و دجال از
امور حتمیه ای است که اتفاق می افتد.
روایات اهل سنت در این باب به مراتب بیشتر از
روایاتی است که در منابع شیعه موجود میباشد و اکثر روایات شیعه نیز در این موضوع
برگرفته شده از منابع حدیثی اهل سنت میباشد
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">نام و نسب او :mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">
عده ای گویند که نام دجال؛ صائد بن صید یا ابن
صیاد است ،و برخی مخالف این امر هستند در لغت دجال به معنی کذاب (بسیار دروغ گو)
است، و فعل آن را به معنی «آب طلا و آب نقره دادن» دانسته اند. دجال را در زبان
های انگلیسی و فرانسه،«آنتی کریست» نامیده اند که به معنی دشمن و ضد مسیح است.
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">خصوصیات فردی او :
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «او
چشم راست ندارد ، و چشم دیگرش در پیشانی اوست ، و مانند ستاره صبح می درخشد، چیزی
در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در یک قحطی سختی می آید ، و بر الاغ
سفیدی سوار است»
در صحیح مسلم در کلام رسول خدا (ص) دجال چنین
توصیف شده است:«او مردی چاق، سرخ روی ، با موی سر مجعد و اعور (چپ چشم) است ،چشمش
همچون دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد»
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">عقیده او :
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«او با صدای
بلندی فریاد می زند که بین مشرق و مغرب ، صدایش را جن و انس و شیطان می شنوند
(ممکن است این عمل به وسیله رسانه های موجود از قبیل ماهواره ، اینترنت و شبکه های
رادیویی صورت بگیرد) و می گوید: ای دوستان من! به سوی من آیید. من هستم کسی که
آفریده است؟ پس استوار ساخته و مقرر کرده و هدایت نموده است. (و مردم را به شرک
فرا می خواند) و می گوید (انا ربکم الاعلی یعنی: من پروردگار برتر شما
هستم).
او مردی چاق، سرخ روی ، با موی سر مجعد و اعور (چپ
چشم) است ،چشمش همچون دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">مکان خروج :
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:«او از
شهری(در آن سوی ماوراء النهرین) و قریه ای که معروف به «یهودیه» است بیرون می آید»
و در روایات دیگر مکانهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان،
سجستان
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">
mso-fareast-font-family:"Times New Roman";color:black">مرگ او :
رسول خدا (ص) می فرمایند:«دجال در امت من بیرون می
شود در چهل روز ، پس خداوند عیسی بن مریم را مأمور می کند، او را طلب می کند و از
بین می برد. و حضرت علی (علیه السلام) ضمن یک خطبه طولانی فرمود:«مهدی (علیه
السلام) با یارانش از مکه به بیت المقدس می آیند، و در آن مکان بین آن حضرت با
دجال و ارتش او، جنگ واقع می شود، دجال و ارتش او مفتضحانه شکست می خورند ، به
طوری که از اول تا آخر آنها به هلاکت می رسند و دنیا آباد می شود و حضرت مهدی (عجل
الله تعالی فرجه الشریف) عدالت و قسط را در جهان به پا می دارد، و طبق روایتی آن
حضرت، دجال را در کناسه کوفه به دار می زند.
هر مؤمنی که دجال را ببیند، آب دهان خود را بر روی
او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر
نکند چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید
بعضی از علما چون شیخ صدوق(ره) با استناد به پاره
ای از روایات از جمله روایت امیرالمومنین معتقدند که غرض و هدف الهی ، بر این تعلق
گرفته است که دجال زنده باشد و کسی نتواند او را بکشد.
مرحوم محدث قمی (رحمه الله) می گوید: در
روایت ابو امامه است که رسول خدا (ص) فرمودند: «هر مؤمنی که دجال را ببیند، آب
دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع
شود و در او اثر نکند چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید، و میان
او و لشکر قائم (علیه السلام) جنگ واقع شود و بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت
حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا به دست عیسی بن مریم (علیه السلام) کشته شود.
البته عقیده شیعه بر این است که امام مهدی (عجل
الله تعالی فرجه الشریف) است که دجال را می کشد نه حضرت عیسی(علیه السلام)
زندگینامه حاج بابایدالله کاظمی ( پدر بزرگم )
مرحوم حاج بابا یدالله درسال1296ه.ش درمحله بازاراران دریک خانواده مذهبی بدنیا امد درکودکی پدرش را ازدست داد ودردامان
مادر بزرگ شد در سن شش سالگی به مکتب خانه واقع درمحله دربند اران رفت وسواد نوشتن وخواندن اموخت چون خانواده اش
یک خانواده مذهبی بودند وبه ائمه اطهار علاقه زیادی داشتند به همین دلیل او نیز ازکودکی به ائمه اطهارعلی ا لخصوص امام حسین(ع) علاقه داشت تا اینکه در سن 14 سالگی هیئتی از جوانان محل تشکیل دادکه این هیئت سنج زن بودند چندسال بعدبه فکر مکانی برای عزاداری افتاد تا اینکه با کمک اهالی محل حسینیه بازاراران را ساختند وبعد از ساختن حسینیه هیئت سنج زنی را به زنجیر زنی تبدیل کرد مرحوم حاج بابا علاوه بر مسئولیت هیئت حسینی بازار مسئولیت مسجدوحمام واب انبارمحله وکلاً درکارهای خیر انجام وظیفه می کرد خانواده حاج بابا از نظر مالی وضع نسبتا خوبی داشتند وبرای کمک به محرومان کارگاهها ی قالی بافی راه اندازی کرد وبدین وسیله افراد زیادی از بیکاری نجات یافتند و ازاین راه امرار معاش می کردند
در زمان های قدیم که تلویزیون در همه ی منازل نبود برای بیدار کردن مردم در سحر ماه رمضان برای روزه گرفتن با بلندگویی که در منزل داشت سحر خوانی می کرد اکثر بزرگان ما با صدای ایشان از خواب بیدار شده و روزه گرفتد
ایشان دوماه مانده به محرم ازبزرگان محل دعوت می کرد تادورهم جمع شوند ودر مورد وضع عزاداری وروضه خوانی وهمچنین تهیه شام وناهاردردهه اول محرم مشورت کنند دریکی از سفرهای ایشان به تهران برای جمع اوری کمک برای ایام محرم دچار ناراحتی قلبی شد ودربخش ccu بیمارستان مهر بستری شد وناراحتی ایشان به حدی بود که پزشک معالجش اجازه مرخص شدن ایشان را نمی داد ولی علاقه فراوان ایشان به امام حسین وبرنامه های دهه ی اول محرم وبا اصرار خودش از بیمارستان مرخص شد ودرعزاداری امام حسین (ع)ویارانش شرکت کرد مرحوم حاج بابا مشوق عده ای ازجوانان به نوحه سرایی برای اهلبیت شد و مداحان خوبی برای اجتماع شدند ناهار شام تاسوعا وعاشورا را در منزل خودش اماده می کردند وبه مردم می دادند وحدود چهل سال این عمل انجام می شدوبا اینکه ایشان جندین سال است که ازدنیارفته است نهار تاسوعا وعاشورادر منزل ایشان پخته میشود ومردم زیادی ازاین غذااستفاده می کنندتانام ویاد ایشان زنده باشد
مرحوم حاج بابا مسئول کاروان اعزام به مکه معظمه بود ومشوق افرادزیادی برای رفتن به مکه مکرمه شد وبرای امرار معاش خانواده به شغل خشک شوئی مشغول بود
ایشان دارای جهارپسروچهاردختربودند که یکی ازپسران ایشان به درجه رفیع شهادت نائل امدندومدال درشهیدبودن رابرسینه زداغ فرزندکمرایشان را خم کرد
درسال1374سکته مغزی کردند ویکسال باعث زمین گیرشدن ایشان درمنزل شد ودرتاریخ14/1/1375دارفانی را وداع کردند روحش شاد ویادش گرامی باد
شاعری شعری راازبان خودش سروده است که بدین گونه است
نام من است حاج بابا یدالله کاظمی کزروزگار جزغم و محنت ندیده ام
درکودکی شدازسرمن سایه پدر من خویش رابدامن غم پروریده ام
شداشنای من غم سلطان تشنه لب ان غم که من به سایه اوارمیده ام
عشق حسین چون به سرم بود در نخست بایاد او به فیض دوعالم رسیده ام
هفتاد سال من به در خانه حسین بودم زصدق نوکر و زحمت کشیده ام
چون بود راه من راه سلطان کربلا چون اکبرش شهید شد ان نور دیده ام
داغ رضای من جگرم را احوال من بپرس زقد خمیده ام