زندگینامه حاج بابایدالله کاظمی ( پدر بزرگم )
مرحوم حاج بابا یدالله درسال1296ه.ش درمحله بازاراران دریک خانواده مذهبی بدنیا امد درکودکی پدرش را ازدست داد ودردامان
مادر بزرگ شد در سن شش سالگی به مکتب خانه واقع درمحله دربند اران رفت وسواد نوشتن وخواندن اموخت چون خانواده اش
یک خانواده مذهبی بودند وبه ائمه اطهار علاقه زیادی داشتند به همین دلیل او نیز ازکودکی به ائمه اطهارعلی ا لخصوص امام حسین(ع) علاقه داشت تا اینکه در سن 14 سالگی هیئتی از جوانان محل تشکیل دادکه این هیئت سنج زن بودند چندسال بعدبه فکر مکانی برای عزاداری افتاد تا اینکه با کمک اهالی محل حسینیه بازاراران را ساختند وبعد از ساختن حسینیه هیئت سنج زنی را به زنجیر زنی تبدیل کرد مرحوم حاج بابا علاوه بر مسئولیت هیئت حسینی بازار مسئولیت مسجدوحمام واب انبارمحله وکلاً درکارهای خیر انجام وظیفه می کرد خانواده حاج بابا از نظر مالی وضع نسبتا خوبی داشتند وبرای کمک به محرومان کارگاهها ی قالی بافی راه اندازی کرد وبدین وسیله افراد زیادی از بیکاری نجات یافتند و ازاین راه امرار معاش می کردند
در زمان های قدیم که تلویزیون در همه ی منازل نبود برای بیدار کردن مردم در سحر ماه رمضان برای روزه گرفتن با بلندگویی که در منزل داشت سحر خوانی می کرد اکثر بزرگان ما با صدای ایشان از خواب بیدار شده و روزه گرفتد
ایشان دوماه مانده به محرم ازبزرگان محل دعوت می کرد تادورهم جمع شوند ودر مورد وضع عزاداری وروضه خوانی وهمچنین تهیه شام وناهاردردهه اول محرم مشورت کنند دریکی از سفرهای ایشان به تهران برای جمع اوری کمک برای ایام محرم دچار ناراحتی قلبی شد ودربخش ccu بیمارستان مهر بستری شد وناراحتی ایشان به حدی بود که پزشک معالجش اجازه مرخص شدن ایشان را نمی داد ولی علاقه فراوان ایشان به امام حسین وبرنامه های دهه ی اول محرم وبا اصرار خودش از بیمارستان مرخص شد ودرعزاداری امام حسین (ع)ویارانش شرکت کرد مرحوم حاج بابا مشوق عده ای ازجوانان به نوحه سرایی برای اهلبیت شد و مداحان خوبی برای اجتماع شدند ناهار شام تاسوعا وعاشورا را در منزل خودش اماده می کردند وبه مردم می دادند وحدود چهل سال این عمل انجام می شدوبا اینکه ایشان جندین سال است که ازدنیارفته است نهار تاسوعا وعاشورادر منزل ایشان پخته میشود ومردم زیادی ازاین غذااستفاده می کنندتانام ویاد ایشان زنده باشد
مرحوم حاج بابا مسئول کاروان اعزام به مکه معظمه بود ومشوق افرادزیادی برای رفتن به مکه مکرمه شد وبرای امرار معاش خانواده به شغل خشک شوئی مشغول بود
ایشان دارای جهارپسروچهاردختربودند که یکی ازپسران ایشان به درجه رفیع شهادت نائل امدندومدال درشهیدبودن رابرسینه زداغ فرزندکمرایشان را خم کرد
درسال1374سکته مغزی کردند ویکسال باعث زمین گیرشدن ایشان درمنزل شد ودرتاریخ14/1/1375دارفانی را وداع کردند روحش شاد ویادش گرامی باد
شاعری شعری راازبان خودش سروده است که بدین گونه است
نام من است حاج بابا یدالله کاظمی کزروزگار جزغم و محنت ندیده ام
درکودکی شدازسرمن سایه پدر من خویش رابدامن غم پروریده ام
شداشنای من غم سلطان تشنه لب ان غم که من به سایه اوارمیده ام
عشق حسین چون به سرم بود در نخست بایاد او به فیض دوعالم رسیده ام
هفتاد سال من به در خانه حسین بودم زصدق نوکر و زحمت کشیده ام
چون بود راه من راه سلطان کربلا چون اکبرش شهید شد ان نور دیده ام
داغ رضای من جگرم را احوال من بپرس زقد خمیده ام